با یک مسئله شروع می کنم : تا بحال به تفاوت بین شامی و کوکو فکر کردید ؟ بنظر شما قرنها بعد ، نسلهای بعدی ما که مشغول بررسی کلمات و معانی اونها در زمان ما هستند ، از ” املت ” و ” نیمرو ” دقیقا همین معنای ما را میفهمند و یا اینکه به نظر آنها املت و نیمرو دو اسم برای غذایی بوده که از فرآیند پختن تخم مرغ در روغن داغ تهیه میشده ؟ بنظر آنها ” کوکو ” و ” شامی ” دو اسم برای یک غذا در دو منطقه متفاوت جغرافیایی بوده یا تفاوتی بیشتر از این در بین بوده ؟
فکر میکنم طرح مسئله ای که در ذهن دارم با زدن مثالهای بیشتر روشن تر میشود :
کأس و زجاجه که هر دو بمعنای جام هستند ، و یا مائده و خوان که هر دو سفره اند ، حال به عبارتی از ثعالبی – بزرگ لغوی قرن پنجم و متوفای ۴۲۹ هـ – نگاهی بیندازیم :
لا یُقالُ کأسٌ إلاّ إذا کان فیها شَرَاب وإلا فهی زُجَاجة : اگر در جام نوشیدنی باشد آنرا ” کاس ” مینامند و الا “زجاجه” نامیده میشود
ولا یُقَالُ مائدةٌ إلاّ إذا کان علیها طَعَامٌ و إلاّ فهی خِوَان : اگر بر سر سفره غذا باشد آن را “مائده” مینامد و الا به آن ” خوان ” میگویند
ببینید ، ثعالبی به ما نشان میدهد که هر چند دو واژه ممکن است به یک ” شیئ ” خارجی دلالت کنند ، ولی حالات مختلف اون شیئ است که باعث شده اسم های مختلفی پیدا کند ، دقیقا مثل تخم مرغی که در روغن داغ پخته میشد .
دو قرن عقب تر بریم ، ابن قتیبه متوفای ۲۷۶ ، بزرگ لغوی قرن سوم ، در کتاب ادب الکاتب اش ، باب نخست که اسمش رو المعرفه گذاشته ، به این مسئله معانی نزدیک که فکر میکنیم از هم دور هستند و معانی ای که از هم دور هستند و آنها را نزدیک میپنداریم ، اشاره کرده :
ومن ذلک القافِلَةُ ، یذهب الناس إلى أنها الرُّفقة فی السفر، ذاهبةً کانت أو راجعةً، ولیس کذلک، إنما القافلة الراجعة من السفر، یقال: قَفَلَتْ فهی قافلة، وقَفَلَ الجُندُ من مبعثهم، أی: رَجَعوا
خلاصه ، ” قافله ” برای کاروانی است که در حال بازگشته ، نه هر کاروانی هر چند در راه رفت
ومن ذلک: ” المأتمُ ” یذهب الناس إلى أنه المصیبة، ویقولون: کنا فی مأتمٍ، ولیس کذلک، إنما المأتم النساء یجتمعن فی الخیر والشر، والجمع مآتم، والصواب أن یقولوا: کنا فی مَنَاحة، وإنما قیل لها مَنَاحة من النَّوائح لتاقبلهن عند البکاء
خلاصه اینکه مأتم هم مصیبت نیست ، بلکه یک جمع زنانه است ، ممکن است برای شادی هم جمع شده باشند ! آنچه مختص ناراحتی است ” مناحه ” است
درمورد قافله معنا را وسیع گرفته بودیم ، در مورد ماتم تنگ گرفته بودیم ، ابن قتیبه دارد میگوید این یعنی اشتباه در معنا ، و ما باید در برداشت از معانی ” دقیق ” تر باشیم ، و این باز یعنی نیمرو و املت واقعا از لحاظ معنا با هم تفاوت دارند .
فکر کنم تا اینجا این مسئله روشن شده ؛ بعضی الفاظ به معانی نزدیک به هم و یا یک “شیئ” ولی در حالات مختلف اشاره میکنند ، ولی برای ما که دور از فضای عربی فصیح هستیم در برداشتی اشتباه یکی به نظر می آیند ، فقط ما نه ، یک عرب قرن سوم که کاتب روزگار خود بوده هم از این مشکل ایمن نبوده ، لذا ابن قتیبه فصل اول کتاب ” ادب الکاتب ” اش رو به این کار اختصاص داده ، و در قرنهای بعدی نیز بسیاری تلاش کردن این مشکل رو حل کنند ، به مجموعه این کتابها عموما نام ” تصحیح لغوی ” یا ” تصحیح لغه العامه ” می گفته اند .
ابو منصور ثعالبی ( بزرگ لغوی قرن پنجم و متوفای ۴۲۹ ) کتاب مشهوری به نام ” فقه اللغه ” دارد که عموما به این مسئله میپردازد ، کتاب وی به ما در تصحیح برداشت از الفاظ متقاربه المعنی کمک میکند و از این رو آن را میتوان از سویی یک کتاب تصحیح لغوی دانست و از سوی دیگر یک معجم موضوعی ، در مورد معاجم موضوعی در مقالی دیگر صحبت خواهیم کرد ، ولی مسئله ای که مشکل ساز شد مسئله نامگذاری کتاب وی بود
” فقه اللغه ” از نگاه لغوی به معنای درک دقیق لغت است ، مراد ثعالبی نیز چنین بوده ؛ تصویری روشن و دقیق از الفاظ متشابه ، ولی بعدها این کلمه از نام کتاب به نام شاخه ای از علم اللغه تغییر اصطلاح داد و اصطلاح معروف ” بررسی فقه اللغه ای ” به معنای تحلیل دقیق معناهای متشابه شد ، این اصطلاح نادرست رواج بسیاری پیدا کرد و اکنون درحوزه های ما نیز بسیار پر کاربرد است ، مشکل اصلی از اینجا ناشی میشود که ” فقه اللغه ” خود دانشی مستقل در زیر مجموعه دانش های زبانی است که هم عرض واژه شناسی یا همان علم اللغه است و این جایگزینی باعث شد این دانش بسیار مهم مغفول واقع شود !
فقه اللغه که تقریبا معادل اصطلاح زبانشناسی است به دانشی گفته میشود که زبان را به مثابه یک موجود تاریخی و یا یک موجود زنده مورد بررسی قرار میدهد ، بطور مثال فقه اللغه عربی در مورد زبان عربی این مسائل را مطرح میکند :
– منشا زبان عربی و ریشه های آن
– لهجه ها و گویش های مختلف
– بررسی شیوه های گرد آوری لغات و تدوین کتاب های لغوی و دستوری ( نحو و صرف )
دانش فقه اللغه درمیان مسلمانان سابقه ای طولانی دارد ، مسلما کتاب الخصائص ابن جنی یک فقه اللغه به معنای واقعی کلمه است هر چند این قبیل مسائل در کتابهای سیبویه و مبرد نیز به صورت جسته گریخته دیده میشود ولی ابن جنی و ابن فارس در این زمینه به معنای امروزی این دانش صاحب اثری البته با نگاه کلاسیک زبانشناسی هستند ، با این حال بخاطر همین اشتباه در اصطلاح این دانش رفته رفته از میان جوامع علمی سنتی مانند حوزه های شیعی دور شد ، بگونه ای که امروز صحبت از تحقیقات جدید در زمینه فقه اللغه همه به معنای تحقیقات و نتایج جدید در زمینه آنچه ثعالبی نوشته بود پنداشته میشود و این دانش ارزشمند تماما در محاق رفته است.
دانش فقه اللغه ورای ارزش ذاتی بسیار زیادی که دارد و تصویر ما از زبان و به تبع آن برخی مسائل معرفت شناسی را بسیار تصحیح میکند ، به عنوان علمی مقدمی نیز ارزشی بسیار زیاد دارد و تقریبا میتوان گفت که تمام مباحث الفاظ در علم اصول زیر مجموعه این دانش ( خصوصا در نگاه کلاسیکش ) هستند ، دانشی که معرفی آن و اشاره به پیشرفتهای آن در یکصد سال اخیر مقالی جدا می طلبد ولی مهم تر آنستکه بدانیم دانشی با اهمیتی بسیار ورای یک خلط اصطلاح از دست رفته است ، تمام مسئله این مقال این نکته بود.
۱۳ مهر ، ۱۳۹۶ در ساعت ۱۰:۱۹ ب.ظ
سلام
معنی فقه اللغه را با علم اللغه اشتباه گرفتید اونوقت چنین به حوزه های علمیه میتازید.
اما صرف نظر از این خطای قلم مطالب مفیدی بود
۱۸ آذر ، ۱۳۹۶ در ساعت ۵:۱۳ ب.ظ
لطفا فقه الغة کلمه احتیاط را برایم ارسال نمایید . با تشکر
۲۲ آبان ، ۱۳۹۹ در ساعت ۷:۳۵ ب.ظ
احنسنت !